هشت ماهگی
هشت ماهگیت مبارک عزیز دلم ببخشید که سه روز دیر شد آخه این چند روزه خیلی کار داشتم روز یکشنبه 25 تیر برای اولین بار بردمت ارایشگاه که موهاتو کوتاه کنن. مامانم گفت همکاری نمیکنی ولی من گوش نکردم چون دوست داشتم موهات مرتب بشه واسه عروسی، ولی همون شد که مامانم گفت تا خانم ارایشگر با قیچی بهت نزدیک شد زدی زیر گریه و دیگه ساکت نشدی اونم سریع کارشو انجام داد ولی نه درست و حسابی چون تو آروم و قرار نداشتی. اینقدرم وول خوردی که همه جای خودتو و منو پر از مو کردی. منم سریع با بابایی تماس گرفتم تا واست حوله و لباس بیاره. همونجا بردیمت حموم و بالاخره ساکت شدی. ولی موهات خیلی بهتر از قبل شد روز دوشنبه 26 تیر اولین عروسی رو رفتی عروسی دخترداییم...
نویسنده :
مامی مائده
17:12